روز 94/12/4 در پناهگاه شیفت بودم ، آمدم داخل محل که شارژ گوشی روبگیرم ، تماس برداشتم ، آقای یاسر زنگی نژاد از دهیاری سمسکنده بود گفت که کارت دارم و کجایی
روز 94/12/4 در پناهگاه شیفت بودم ، آمدم داخل محل که شارژ گوشی روبگیرم ، گوشی ام زنگ خورد ، گوشی رو برداشتم ، آقای یاسر زنگی نژاد از دهیاری سمسکنده بود گفت که کارت دارم و کجایی
گفتم مورد چیه گفت که جغدی افتاده داخل چاه و باید ببینی خلاصه گفتم من الان تازه اومدم و بهت زنگ می زنم بعد از چند دقیقه که شارژ راگرفتم بهش زنگ زدم که من ÷پیاده هستم و گفت تا چند دقیقه دیگه میام باهم بریم خلاصه رفتیم داخل باغ اقای فرهادزاده و حاجی روح اله فرهادزاده با فرزندانشان منتظر ما بودند
گفتم موضوع چیه :
گفتند روی این چاه با چوب و خار وخاشاک پوشیده بوده واحتمالا شب پرنده دنبال شکار موش بوده که افتاده داخل چاه و نتونسته بیاد بیرون
این چوب ها رو ریختیم کنار و مقداری گوشت مرغ ریختیم تا شاید جان تازه ای بگیره و بیاد بیرون
ولی بیرون نیومده و به آقای زنگی نژاد و دهیاری زنگ زدیم و با شما هماهنگ کردند
نگاه کردم و گفتم که نردبان چیزی دارید یا نه گفت نه
و به آقای سعیدی زنگ زدم و گفتم که جغد داخل چاه هست وباید بیاد بیرون و شماقفس وطناب بگیرید و بیایید
و بعد از چند دقیقه حضور یافتند و ابتدا قفس را فرستادیم داخل تا شاید پرنده وارد آن بشه و یا بپره روی قفس و بیاوریمش بالا
هرکار کردیم موفق نشدیم و آقای سعیدی گفت می گفتی نردبان را می آوردم
گفتم قطر جاه کوچکه و نمی شه
گفتم طناب رو به درخت ببندید من میروم داخل و می گیرمش
وطناب رو بستند رفتم داخل و پرنده رو گرفتم و باقفس فرستادم بالا و بعد هم خودم بالا اومدم
بعد از تقدیر و تشکر ازآقای فرهاد زاده پرنده را به اتفاق همکاران زرجام و سعیدی به پناهگاه انتقال داده و در محوطه دویست هکتاری باتوجه به سلامت کامل پرنده رهاسازی نمودیم
نظر لطف آقای دکتر محمد درویش در این خصوص