حادثه ای که نزدیک بود به مرگم بیانجامد
جان سالم در بردم
امروز نزدیک بود بریم جایی که باید بلاخره برویم
ازتاریخ 17 مهرماه که طوفان و سیل شدیدی اومده بود باعث تخریب فنس شده بود و مجبور بودیم مرال ها را به محوطه 4هکتاری هدایت کنیم و محوطه شش هکتاری قابل استفاده نبود و دیروز راننده بیل میکانیکی اومد و گفت که باید چکار کنه و برنامه ریزی کرد که بیاید اما نگفت که می آید
امروزجمعه صبح استاد بابت موزائیک خونه اومد برای اصلاح موزائیکها
به آقای سعیدی زنگ زدم که کار دارم و نمی آیم گفت بیا چون تراکتور بابت ترمیم فنس های شش هکتاری ،
درهنگام حرکت مشکلی برای
شیر آب پیش اومد اونو هم مقداری درست کردم آب بیاد و بعد حرکت کردم به سمت
محل کاررفتم پناهگاه که رسیدم . داشتم میرفتم سمت آقای سعیدی و کارگران که
زنگ زد کجا هستی گفتم الان نوارد محوطه شش هکناری شدم گفت نردبان را بگیر و
بیا پایین .
رفتم بالا و نردبون را گرفتم و به محل ترمیم فنس که رسیدم گفتند تو برو اونطرف فنس رو که حرکت داد اهرم (بقول مازندرانی ها توک ) را زیر فنس بزار
با بیل میکانیکی داشتند حرکت می داند و من هم داشتم اهرم را سرجایش می ذاشتم که یک دفعه طناب پاره شد و فنس با و میله ها به سرعت به سمت من اومدند و من تنهاکاری کردم سریع فرار کردم
سرم به سیم خاردار برخورد کرد
کمرم و شانه هایم به فنس درگیر شدند اما باز فرار کردم سریع غلط زدم و هرطور بود از مرگ فرار کردم
بعد آقای سعیدی اومد و گفت وضعیت چطوره
گفتم مثل اینکه باید بروم دکتر و استعلاجی
گفت مارا به خواف نبردی ، خدارا شکر
این شرایطی که پیش اومد گفتم الان زیر گیر کردی و مردی
گفتم سریع فرار کردم اگه نه الان باید مجلس می گرفتید
به راننده گفت آب بیار به صورتش بزنیم
گفتم نیازی نیست
چشم راستم را بادست گرفتم و دید چشم چپم را امحان کردم و بلاعکس
خلاصه بخیر گذشت
و کارترمیم فنس ها تمام شد
البته الان که چندساعت از ماجرا گذشته است دردهای عضلانی شروع شده است و اون موقع گرم بود و متوجه نمی شدم